loading...
غلامان ابالفضل(ع)
غلامان ابالفضل(ع) بازدید : 81 بهار 1391 نظرات (0)


حجتيه اي کيست، چه مي گويد، و چه مي کند؟!

نه هرکس از مولايمان، امام زمانمان، واسطه فيض هستي، حضرت صاحب الزمان(عج)، که دم زد، حجتيه اي نيست!هر کس هم که با ترويج جريانات فکري انحرافي مانند وهابيت،بهائيت و مارکسيسم مبارزه کرد، انجمني نيست!راستي پس جرم انجمني ها چيست؟ مگر جز اين است که اينان به همين ويژگي ها و اقدامات مشهورند؟ آيا نگاهي بدبينانه درباره حجتيه اي ها وجود داشته و خطر آنان بزرگ نمايي شده است؟!آيا اين تفکر اصلاً خطري براي جريان اصيل اسلامي محسوب مي شود؟!راستي!آيا نبايد با جريانات وهابي و بهائي که دارند فکر جوانان شيعه را منحرف مي کنند مبارزه کرد و عليه آنان روشنگري نمود؟!عمده ما مذهبي ها، به دلايل مختلف تربيتي و فکري و تاريخي، از تشخيص رنگ هاي ظاهراً مشابه، عاجزيم و اين يعني خطر به دام فکر انجمني افتادن.آري!انجمن حجتيه اگر يک تشکيلات منسجم فعال نباشد -که هست -نمادي از يک نوع فکر مذهبي نسبتاً رايج است که بايد براي درمان آن فکري اساسي کرد.قبل از هرچيز بايد بدانيم که انجمني ها چه مي کردند و چه باوري داشتند و حال نيز چه مي کنند؟ خدا را چه ديدي شايد ما نيز انجمني بوديم!!

حجتيه اي ها چه مي کردند؟

به يمن(!)برنامه هاي بلند مدتي که غربي ها براي ايران در دستان شاهنشاهان شيفته غرب نوشته بودند، جريانات مختلفي در ضديت با اسلام و به ويژه روحانيتي که در چند اقدام مهم از جمله تحريم تنباکو، ضرب شستي نشان داده بود و توان بسيج عمومي خود را به نمايش گذارده بود، پيش بيني شده بود که از جمله آنها ايجاد مکاتب انحرافي و تخديري بود.عوام زدگي و خرافات را وارد ماجراي کربلا کرده بودند و منجيان دروغيني چون باب و بهاء را نيز ساخته بودند تا به ترتيب، قيام حسيني و انتظار مهدوي را در شيعه مخدوش کنند.در اين ميان، عده اي دلسوز دين، به ميان آمدند تا به مقابله فکري با بهائيت که با حمايت رژيم، هر روز قدرت بيشتري مي گرفت، بپردازند.آنان خود را پيروان حقيقي حضرت حجت(عج)مي دانستند و با اين مکتب دروغين و مهدويت قلابي، سرمبارزه برداشته بودند.آيا اين کار خطا بود يا برعکس، امري مقدس و مبارزه اي الهي و تکليفي که هر مسلمان مؤمني بر دوش دارد؟!
از قديم کينه اهل سنت هم در دل اينها وجود داشته و هم اکنون که وهابيت، تکاپوي بيشتري مي کند، وجهه همت اين برادران ، وهابيت ستيزي است که بعيد است در اين مورد، مخالفي وجود داشته باشد!بعد از انقلاب هم که غوغاي مارکسيست ها بالا گرفته بود و دانشگاهها به قضيه گروهک هاي آنان در آمده بود، نقد مارکسيسم در دستور کار انجمني ها قرار گرفت!تا اينجاي اقدامات روشنگرانه ايشان ضد جريانات انحرافي مذکور به نظر مشکلي نداشته است؟!
اگر کسي بخواهد آنان را به عقب ماندگي هم متهم کند کاملاً در اشتباه است چرا که انجمني ها اتفاقاً سعي مي کردند دانش آموزان و دانشجويان تيزهوش و درسخوان را جذب کنند و به تعليم علوم جديد هم تأکيد داشتند و در ميان شان کم نبود از دکتر و مهندس!؟ پس اتفاقا مدرن بودند ونه عقب مانده!پس مشکل کجا بود؟!چرا انقلابي ها و امام(ره)وشهيد داده ها با اين جريان طوري برخورد مي کردند که گويي خاري در چشم اند و استخواني در گلو!؟ کدام طرف اشتباه مي کرد؟!

به چه باور داشتند؟

اقدامات فوق الذکر که خروجي اصلي اين جريان محسوب مي شد مبتني بر باورهايي بود که بعضي از آنها از اين قرارند:حجتيه اي ها معتقدند که قبل از آنکه حضرت حجت(عج)بيايند کسي حق ندارد حکومت اسلامي تشکيل دهد و اگر هم بدهد فايده اي نخواهد داشت!از همين رو بود که با شاه هم مشکل خاصي نداشتند؛ يعني به عبارتي حاکم که باشد و حکومت چه، براي شان خيلي فرق ندارد.مهم اين است که دينمان را حفظ کنيم و خودمان را آماده کنيم تا وقتي حضرت ظهور کردند به ايشان بپيونديم و براي برقراري حکومت عدل جهاني تلاش نماييم.از همين رو بود که به سياست هم کاري نداشتند و در آن دخالت نمي کردند.بر همين اساس، در مسائل فقهي داراي ابعاد اجتماعي، به رجوع به عامه فقها به عنوان نواب عام حضرت معتقد بودند و تبعيت از ولي فقيه را واجب ندانسته و به علماي خود رجوع مي کردند و مي کنند!
ويژگي هاي منتظران حقيقي را هم که از ايشان بپرسي و تکاليف او را که بخواهي خواهند گفت:«براي تعجيل در فرج آقا دعا کن!براي سلامتي آقا صدقه بده!دعاي ندبه و عهدت ترک نشود و ...»راستي مگر جز اين است که اينها نيز جزيي از توصيه هاي ديني ما به مؤمنان عصر غيبت مي باشند؟!

مشکل کجاست؟

راستش همه ماجرا اين نيست.اگر کسي واقعاً بخواهد يک جريان فکري اصيل داشته باشد و در کارهايش نقد جريانات انحرافي را هم قرار دهد هيچ اشکالي ندارد اما به شرطي که شيعه گي اش را مخدوش نکند!يعني چه!؟ يعني مصداق کساني که در تپه هاي اطراف کربلا براي فرزند رسول خدا(ص)دعا مي کردند و او را ياري نمي دادند چون حاکم وقت را نماينده خدا مي دانستند يا ترسو و عافيت طلب بودند، نباشد آن شيعه، شيعه قلابي است!
اينکه اين جماعت را -مسامحتاً-دلسوزان دين خوانديم بيراه نبود چرا که کم نبودند کساني از آنان که حداقل پس از انقلاب به جريان مردم پيوستند و شهيد دادند و انقلابي شدند.انصاف اين است که بايد حساب اقليت فرصت طلب و مقدس مآب و خائنين آگاه را از غافلان و توابين و فريب خوردگان اين جريان جدا دانست.
نبايد اين نکته مهم را هم فراموش کرد که نقد چنين جرياناتي بسيار سخت و ظريف است چرا که خودشان مذهبي و دين دار و مقيد به شريعت اند و دغدغه شان نيز حفظ دين از انحراف است.راستي مشکل اينان کجاست و چرا حتي يک خطر محسوب مي شوند؟!در يک جمله مي توان پاسخ داد:«اولويت نشناسي!».
چقدر درد دارد وقتي جريان انقلابي به رهبري امام(ره)که در حال جذب جوانان براي مبارزه با منشأ فساد، يعني حکومت شاهنشاهي است مي بيند که جرياني شبيه خودشان-حداقل در ظاهر-جوانان مستعدي که هر کدامشان مي توانند يک گام، فروپاشي ام المسائل را جلو بيندازند، به سوي خود کشانده و به مسائل فرعي ودست چندم مشغول مي سازد واستعداد سوزي مي کنند!
شايد در ميان انجمني هاي عاقل، کسي معتقد نباشد که ما بايد فساد بيشتري بکنيم تا آقا بيايند ولي آيا اينکه معتقد باشي خود آقا بايد بيايد تا امور را اصلاح کند و به جاي اينکه مشغول شوي و در سطح کلان و نه فردي، راهي که قرار است ايشان بپويند را بپويي و به رفع فساد و علل آن از جهان بپردازي، سکوت کني و به قول خودت منتظر آقا شوي!خود، نوعي کمک به گسترش ظلم وفساد نيست؟!آيا جز اين است که تفکري که ظالمان و فاسدان از آن استقبال مي کنند همين انديشه انحرافي عدم جواز ورود به سياسيات و اجتماعيات درزمان غيبت حضرت مي باشد؟ انجمني ها از آنجا که سکولار بودند ناگزير بودند از جزيي انديشي و اقدامات محدود فردي، لذا حاضر بودند عليه پپسي کولا که صاحبش بهائي بود اقدامات متعدد و متنوعي صورت دهند و هزينه ها کنند اما يک کلمه نپرسند که چرا حکومت چنين امتيازاتي را به اين حضرات مي دهد؟!ماجرا به طنز شبيه است، نيست؟ اما چرا؟!
اين تقرير، نگرشي خوشبينانه بود ولي کدهاي بسياري وجود دارد که نشان مي دهد حداقل بخشي از سران اين جريان يا از حلقه فرصت طلبان دورو بوده اند و يا عافيت طلبان ترسو!چرا که بر اساس اسناد ساواک، به اندک تشر حکومت، دست ها را بالا برده و حرف گوش کن مي شدند!مثلاً در ماجراي تحريم چراغاني نيمه شعبان توسط امام(ره)براي اعتراض به حکومت، اينان به شدت در مقابل آن فعال شدند و جشن هاي مفصل و چراغاني هاي دوچندان کردند!و استدلال شان هم اين بود که «شاه، شيعه است!»البته منکر اين نمي شود شد که اين استدلال از ذهن يک انسان مقدس مآب بي شعور دين نشناس نيز ممکن است تراوش کند.
قرآن سر نيزه هم گرچه توسط آگاهان بلند شد اما امثال همين ظاهربينان نادان را فريب داد!به راستي چه کسي مي توانست گسترش مطربخانه ها و کاباره ها را ببيند و آن را هم به پاي حکومت ننويسد و شاهش را شيعه مولا بداند؟!اين حد از تجاهل طبيعي است؟!
در يک نگاه دقيق تر بايد گفت که به نظر مي رسد مبارزه انجمني ها با بهائيت يا مارکسيسم و وهابيت نيز نوعي پاسخ به وجدان بيدار جوانان مؤمن مجذوب ايشان بود، چرا که او پس از آموزش هاي اعتقادي، با ديدن فسادها و ظلم هاي اطراف خويش، طبعاً احساس مسئوليت کرده ودغدغه اقدام مي يابد و حال،اين حس مؤمنانه بايد پاسخ داده شود که انجمن آن را در راهي انحرافي مي سوزاند!و گرنه در بطن اين نظريه مخدوش که ما تا قبل از حکومت حضرت مسئوليتي نداريم، حتي همين نوع احساس مسئوليت نيز قابل توجيه نيست!
آنچه مسلم است آنکه توقف فعاليت هاي انجمن در سال 62 که ظاهراً به خاطر تبعيت از انتقاد امام(ره)از اينان صورت گرفت، يک تعطيلي صوري وظاهري بود و بر اساس قرائن، اين نوع نگاه، هنوز -حتي به صورت تشکيلاتي و ساماندهي شده-وجود دارد و در حال جذب نيرو و فعاليت است.از جمله جرياناتي که امروز،انجمني ها به شدت در آن فعال ند دشمن سازي شيعه و سني به اسم مبارزه با جريان منحرف وهابي است.
اينان چنانچه در اوايل انقلاب، خطر مارکسيسم را بيشتر از آمريکا که امام(ره)آن را شيطان بزرگ ناميدند، مي دانستند و باز، جبهه اي فرعي و انحرافي گشوده بودند،اينک نيز دم از خطر برادران اهل سنت مي زنند و آن را ازخطر صهيونيسم بين المللي نيز بزرگترمي نمايند!رسوايي اينان در ماجراي غزه و فلسطين بيشتر نمايان شد که مي گفتند:کمک به فلسطينيان به خاطر سني بودن آنها جايز نيست!!اينجا بود که دقيقاً هم کلام سران وهابي و بي دين سعودي و مرتجعين آمريکايي منطقه شدند و براي عاقلان مشخص شد که مجاهدان اسلام آمريکايي که از سر جهل يا خباثت، دشمنان فرعي و دروغين را اصلي و حقيقي مي نمايانند، روزي ، اينچنين روشن، با هم همنوا مي شوند!
انجمن حجتيه، يک فکر و يک نوع نگرش غلط به دين است؛ دين خنثي و عافيت طلب ومقدس مآبي که گرچه براي مولايش قمه مي زند اما پاي هزينه دادن براي حفظ دين او و حقيقت و روح آموزه هاي شيعي نيست!
مواظب آنها و خودمان باشيم!

نکته:

الويت نشناسي!
مثل انجمني ها مثل دکتري است که بيماري با قلبي شکافته و بدني داراي چند زخم را نزدش آورده اند و او به جاي رسيدگي به قلب او، زخم هاي بدنش را مداوا مي کند.چنين آدمي در ظاهر در حال مداواست اما در حقيقت کار او ممکن است به مرگ بيمار منجر شود!اينکه بداني حکومت و غرب، پشت سر بهائيت است و فرصت هاي متعدد اقتصادي و پست هاي کلان حکومتي را آگاهانه ميان آنان پخش مي کند اما به هر دليل، چه ترس و چه حماقت، با او کاري نداشته باشي و انگشت اتهامت را سوي معلول ها بگيري، مصداق همين دکتري هستي که به فرعيات مي پردازد و از اصل باز مانده است!آيا حجتي آشکار تر از اين وجود داشت که با رفتن شاه کل بساط بهائيت و متعلقاتش برچيده شد؟!
منبع:نشريه آيه، ويژه نامه دين و فرهنگ.



مطالب مرتبط
ارسال نظر برای این مطلب

کد امنیتی رفرش
اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • نظرسنجی
    آیا شما وظیفه منتظر ظهور را میدانید.....؟
    آمار سایت
  • کل مطالب : 108
  • کل نظرات : 1
  • افراد آنلاین : 2
  • تعداد اعضا : 2
  • آی پی امروز : 22
  • آی پی دیروز : 4
  • بازدید امروز : 24
  • باردید دیروز : 5
  • گوگل امروز : 0
  • گوگل دیروز : 0
  • بازدید هفته : 24
  • بازدید ماه : 169
  • بازدید سال : 1,364
  • بازدید کلی : 18,375
  • کدهای اختصاصی
    تماس با ما Flash banner maker online

    Get Flash Code