در اینجا، به برخی از این افراد یا گروهها اشاره میکنیم.
1. راحتطلبان
راحتطلبی ریشه در خودپرستی دارد و خودخواهی، منشاء همه مفاسد است. لذتطلبی حالتی را در انسان ایجاد میکند که همه معیارهای اعتقادی و اخلاقی او را دگرگون میسازد.لذتطلب، دین را به گونهای توجیه میکند که با رفاه او در تزاحم نباشد. او بیشتر به دنبال آن دسته از احکام ساده و بدون دردسر است که دنیایش را در خطر نیاندازد. جمعی از مسلمانان «مکه» پیش از هجرت به «مدینه»، خدمت پیامبر(ص) رسیده ابراز میداشتند: موردآزار دشمنانیم، اگر اجازه دهی، با دشمنان میجنگیم.
پیامبر(ص) میفرمود: «اکنون مأمور به مبارزه نیستیم. دست نگاه دارید. نماز بخوانید و زکات بدهید».
پس از هجرت به مدینه و ایجاد آرامشی نسبی در آن شهر، پس از آنکه دستور جهاد نازل گشت، زبان به اعتراض گشودند که خدایا، چرا فرمان نبرد دادی و آن را مدتی به تأخیر نیانداختی. قرآن، ریشه ترس و وحشت آنان را راحتطلبی میشمرد و مردم را نسبت به فرجام آن هشدار میدهد.(2)
انقلاب جهانی امام زمان(عج)، بدون گذشتن از آتش و خون به پیروزی نمیرسد. در نبرد محرومان با مستکبران، برق تیغ بلا، ایمانها را به آزمایش درمیآورد. مؤمنان راستین، پیشاپیش به استقبال رفته و خود را برای بلایا آماده میکنند؛ ولی راحتطلبان با دستاویز قرار دادن مذهب، در پی توجیه وضع و پایگاه خویش هستند. در دوران انتظار، بیش از همه چیز، در فکر زندگی خودند و انتظار را بیشتر در دعا و … میجویند.
راحتطلبان از برابرآیات جهاد و امر به معروف و نهی از منکر و مبارزه با ستم، بیتفاوت میگذرند. اینگروه، نجات بشر و عمل به این گونه دستورها را مربوط به زمان ظهور میدانند و مبارزه در زمان غیبت را نامشروع میپندارند.
امام خمینی«ره» در طرز تفکر این گروه میگویند:
ترک امر به معروف و نهی از منکر در آخرالزّمان
به رغم تمام آنچه درباره ی اهمیت امر به معروف و نهی از منکر و جایگاه این دو در اسلام آمده، در دوره ی آخرالزمان علاوه بر ترک امر به معروف توسط جوانان و پیران و نیز خواری امر به معروف کننده، کار تا آنجا پیش می رود که مؤمن قدرت بر انکار و نهی ندارد؛ مگر در دل خویش و اگر کسی به حق تکلم نموده یا امر به معروف و نهی از منکر کند، دیگری به سوی او برخیزد و او را نصیحت کند که این امر از تو برداشته شده است. (5) در دوره ی آخرالزمان این دو فریضه ی اسلامی به طور چشمگیری کنار گذاشته می شوند. علت این امر را می توان ناشی از ترس جانی، مالی، نیافتن شرایط مناسب و غربت اسلام و حق دانست. زیرا در این دوره، دین به همان غربت صدر اسلام بازگشته (6) و در میان مردمان، تنها نامی از دین و اسلام باقی می ماند و اساساً دین داری در میان آنان، امری خوار شمرده می شود. (7)
سلام دوستان،امروز میخوام درباره عمر و ابوبکر و ضربه هایی که به اسلام و پیامبر اسلام (ص) زدند،چند خطی بنویسم.
همه مسلمانان نا آگاه،چه شیعه و چه اهل سنت می گویند که عمر و ابوبکر جزء یاران نزدیک پیامبر (ص) بودند؛ولی دوستان این یار نزدیک بودن فقط از روی ظاهر بوده و پیامبر (ص) فقط آنها را از روی ظاهر یار نزدیک خود میدانست،وگرنه هیچ علاقه ای به آن ها نداشت به کنار،حتی در دل خود نیز به آنها لعنت می فرستاد.
شاید بپرسید: چرا پیامبر (ص) آنها را به ظاهر دوست داشت.
در ادامه مطلب می توانید دلیل این دوستی ظاهری را بخوانید.
سلام دوستان
شرمنده همه شما دوستان عزیز هستم؛به خاطر غیبت طولانی ام.
یه چند وقتی نبودم،گرفتاری داشتم.
به هر حال سعی می کنم از این به بعد زود به زود آپدیت کنم.
بعضي ها فکر مي کنند که فرشته ها فقط در آسمان هستند به ما سر نمي زنند. اما اين تصور اشتباهي است. برخي فر شته ها هستند که در ميان ما زندگي مي کنند و به موقع راهنماي ما هستند.
اگر اين فرشته هاي زميني را ببينيم، فکر مي کنيم که يک آدم معمولي راديده ايم، چون هيچ نشانه اي ندارند. فقط وقتي که فرشته اثر خودش را گذاشته باشد، مي فهميم که او يک فرشته بوده است!
ماجراي زير، يکي از همين ملاقات هاي پيش بيني نشده و غيرمنتظره با يک فرشته است! فرشته اي که...
اصل بهتر است خودتان ماجرا را بخوانيد.
قبل از آن که متن زير را که ترجمه از يک E-mail واقعي است را بخوانيد بهتر است داستان را برايتان بگويم تا با خواندن متن ترجمه ايميل حاضر بيشتر متوجه متن ايميل شويد.
همان طور كه روي تخت افتاده بودم و از شدت درد و ناراحتي به خودم مي پيچيدم و با اشاره سر به مادرم كه كنار تختم بود حالي كردم كه حرف دارم، مادر آمد نزديك، حرفم را شنيد و گريه كرد، اشكهاي مادر كه زني مؤمنه و اهل قرآن بود، مهر تأييدي بر آنچه در رؤيا شاهدش بودم، به حساب مي آمد. مادر هنوز داشت گريه مي كرد كه با عجله رفت سراغ كادر پزشكي بيمارستان تا از آنها بخواهد مانع تدارك عمل جراحي من بشوند.
ايستاده بودم جلو مدرسه و منتظر ميني بوس سرويس دانش آموزان بودم كه ناگهان احساس كردم تمامي دردهاي دنيا را بر بدنم و بيشتر بر پاشنه پايم ريختند. فريادي را كه از حنجره بيرون دادم هيچ وقت فراموش نمي كنم. فريادم چنان بود كه از حال و هوش رفتم. فقط حس مي كردم روي دست مردم هستم و بدنم تكان مي خورد و توي ماشيني جابه جا مي شوم.
از حاشيه تهران كه خانه مان بود تا بيشتر نقاطش مرا به بيمارستانهاي مختلف بردند و نظر همه شان اين بود كه نمي توانند كاري انجام بدهند. قرار شد مدتي بگذرد و زخم پاشنه پايم كه خوب شد پايم را از بالاي مچ قطع كنند، چرا كه آن بخش از بدنم ديگر رگ و عصبي نداشت كه بخواهد از مغزم فرمان ببرد.
دوستی پرسید اینقدر میگویند جریان انحرافی ....جریان انحرافی؛ ازکجا معلوم که این جریان واقعا انحرافی است؟ شاید این جریان درست می گویند و شاید مخالفان آنها واقعا انحرافی اند؟
ازاین شک و تردید ها بعضی وقت ها ممکن است درذهن دیگران پدید بیاید ولی واقع مسئله اینست که انحرافی نامیدن جریانی خاص دلیل می طلبد و ما تابع دلیلیم.
انحراف دینی شامل آن دسته افکار، عقاید و اعمال و مناسک می شود که با متون دینی ناسازگارباشد.آنچه باعث می شود یک جریان چه فکری و چه عملی انحرافی نامیده بشود عدول از موازین دینی است.
تازگی ندارد و از زمان حیات رسول الله بوده اند اشخاص و جریان هایی که تلاش کرده اند به نوعی یا از موازین دینی به سلیقه و اجتهاد شخصی خود عدول نموده یا پسند خود را برمتون دینی تحمیل بنمایند. قرآن صریحا تاکید می کند که راه درست و راه نادرست روشن شده است " قد تبین الرشد من الغی "(بقره-155) حق و باطل مشخص شده است لذا هرگونه اختلاف دردین ناشی از چشم بستن برحقایق روشن و داشتن انگیزه های روان شناسانه است که موجب می شود افراد حتی با داشتن اعتقادات دینی ، نتوانند پای بندی خود را نشان بدهند و التزام بورزند.طبق قران کریم انزال کتاب و ارسال رسل برای رفع اختلافات بوده است (نحل-14) ولی کسانی با اینکه علم به مبینات کتاب اسمانی داشته اند ازروی رقابت و ستم گری اختلاف درست کرده اند." فما اختلفوا الا من بعد ما جاء هم العلم بغیا بینهم" ( بقره 213 و نیز جاثیه 17) با این احوال خداوند ایمان آورده ها را به اذن خود هدایت می کند. " فهدی الله الذین امنوا لما اختلفوا فیه من الحق باذنه " (بقره -213)
حجتيه اي کيست، چه مي گويد، و چه مي کند؟!
نه هرکس از مولايمان، امام زمانمان، واسطه فيض هستي، حضرت صاحب الزمان(عج)، که دم زد، حجتيه اي نيست!هر کس هم که با ترويج جريانات فکري انحرافي مانند وهابيت،بهائيت و مارکسيسم مبارزه کرد، انجمني نيست!راستي پس جرم انجمني ها چيست؟ مگر جز اين است که اينان به همين ويژگي ها و اقدامات مشهورند؟ آيا نگاهي بدبينانه درباره حجتيه اي ها وجود داشته و خطر آنان بزرگ نمايي شده است؟!آيا اين تفکر اصلاً خطري براي جريان اصيل اسلامي محسوب مي شود؟!راستي!آيا نبايد با جريانات وهابي و بهائي که دارند فکر جوانان شيعه را منحرف مي کنند مبارزه کرد و عليه آنان روشنگري نمود؟!عمده ما مذهبي ها، به دلايل مختلف تربيتي و فکري و تاريخي، از تشخيص رنگ هاي ظاهراً مشابه، عاجزيم و اين يعني خطر به دام فکر انجمني افتادن.آري!انجمن حجتيه اگر يک تشکيلات منسجم فعال نباشد -که هست -نمادي از يک نوع فکر مذهبي نسبتاً رايج است که بايد براي درمان آن فکري اساسي کرد.قبل از هرچيز بايد بدانيم که انجمني ها چه مي کردند و چه باوري داشتند و حال نيز چه مي کنند؟ خدا را چه ديدي شايد ما نيز انجمني بوديم!!
در معتبرترين کتب شيعي، بابي به نام المنع عن التوقيت يا کراهيه التوقيت بوده است. اصطلاح کراهت در عرف قدماي اماميه به معناي حرمت بوده است. در کتاب الغيبه نعماني، بابي به نام المنع عن التوقيت و درکتاب شريف کافي، باب کراهيه التوقيت به روايات در اين باره مي پردازد.
با خواندن اين روايات ، دريافت مي شود که لسان اين روايات بسيار محکم است و از توقيت شديداً نهي شده است.
1. من اخبرک عنا توقيتاً فلاتهابن ان تکذبه فانا لا نوقت لاحد وقتاً
2. ابي الله الا ان يخلف وقت الموقتين.
3. متي خروج القائم ؟ يا ابا محمد! انا اهل بيت لا نوقت و قد قال محمد صلي الله عليه و آله کذب الوقانون، يا ابا محمد ان قدام هذا الامر خمس علامات
به موازات این واقعة مقدّس و فرخنده و با شکسته شدن سدها، آتش طمع بسیاری از دروغزنان و مدّعیان نیز تیز شد و کار و کاسبیشان داغ، چنانکه در گوشه گوشة این سرزمین بساط چیدند و به رهزنی دین و عقل و باور مردم، مشغول آمدند. مشاهدة این وضع، مؤسسة فرهنگی موعود را واداشت تا ضمن تدوین اوّلین «منشور راهبردی فرهنگ مهدویّت» در کشور و نقد و بررسی جریانات مدّعی و فرقهای، طیّ مقالهای اعلام کند:
آيا امام زمان (عج) همه کافران و مشرکان را گردن مي زند؟
معمولاً نقاشي هايي هم که از امام زمان (عج) کشيده مي شود، تصوير مردي است که روي اسب نشسته و شمشير خود را بلند کرده و آماده دادن دستور نبرد است، آيا واقعاً اين گونه است؟
قيامي فکري و فرهنگي
حتي اگر ظهور امام زمان (عج) را در همين سال ها در نظر بگيريم، چگونه مي توان تصور کرد که بدون کار فکري و فرهنگي و روشن کردن حقيقت براي مردم، جمعيتي چند ميلياردي حاضر به پذيرش تفکر و عقيده ما شوند و دست از دين و آيين و عقايد و باورهاي خود بردارند يا چگونه مي توان اين جمعيت عظيم را به زور همراه کرد؟
فرزند یحیی و از سرزمین «نهروان» که منطقهای میان عراق و ایران است. بعضی او را
ایرانی و از مردمان فارس دانستهاند».(1) لقب تمّار را از این جهت به میثم دادهاند
که وی در کوفه خرما فروش بود.(2)
ابن حجر عسقلانی مینویسد:
میثم برده زنی از
بنی اسد بود . علی (علیهالسّلام) او را خریداری کرد و آزاد نمود ولی او به گونه ای
دیگر اسیر شد ، اسیر ولای علی و محبت و عشق او . وى شیفته آن بود که از محضر امیر
مؤمنان على (علیه اسلام) علم و حکمت بیاموزد. از این رو دل و جان خود را دربست در
اختیار معارف علوم علوى گذاشت. حضرت (علیه اسلام) نیز که او را لایق و با استعداد
یافت, دانش و حکمت هاى فراوانى به وى آموخت, حتى برخى اسرار را که به هر کس نمى
توان گفت و آگاهى از حوادث آینده و بلاها و فتنه هاى زمانه را در اختیار او گذاشت.
از این رو میثم تمّار را (صاحب سرّ) امیر المؤمنین مى دانند.(3)
اين كه چه علل و عواملي باعث دگرگوني هاي اجتماعي است، سؤال اصلي و محوري اين
نوشتار را تشكيل مي دهد و با توجه به بضاعت علمي و منابع موجود به آن پاسخ داده
خواهد شد.
فرضيه اي كه در صدد بررسي آن هستيم اين است كه محتواي باطني انسان
(انديشه، عقيده و ايدئولوژي) بويژه فطرت كمال جويي و تجدد خواهي انسان علت اكثر
دگرگوني هاي اجتماعي است. اين فرضيه با توجه به اين اصل بررسي مي شود كه فرد و
جامعه هر دو اصيل اند. و به تعبيري ديگر اين "انسان" است كه اصالت دارد، به عنوان
يك موجود با شعور، آگاه، دين خواه و عقل گرا با فطرتي كه طالب كمال و تعالي است.
علل و عوامل دگرگوني اجتماعي
1. خون و نژاد
طبق اين نظريه، عامل اساسي پيش برنده تاريخ، نژادها هستند; زيرابعضي نژادها و خون ها استعداد فرهنگ آفريني و تمدن گستري دارند و برخي ديگر خير. بعضي مي توانند علم و صنعت و اخلاق توليد كنند و گروهي صرفاً مصرف كننده اند.ميثم تمار كه به گفته فرزندانش، اصل او از آباديهاي نهروان است و ميان اعراب به عنوان يك نفر عجم شناخته ميشد، بدون شك ايراني و به احتمال ضعيف، از نژاد آريا و اهل فارس و خراسان و به احتمال قوي، از نژاد كُرد است.
ميثم، فرزند يحيي، از وفادارترين و از نزديكترين ياران علي عليهالسلام به شمار ميرفت. شيخ طوسي وي را از ياران امام علي، امام حسن و امام حسين عليهمالسلام شمرده است.1 آن حضرت بسياري از دانشها و اسرار را به او آموخت و ميثم، صاحب سرّ و يگانه شاگرد آن حضرت بود و از آنجا كه در كوفه خرما ميفروخت، او را تمّار ميگفتند.
ابن ابي الحديد مينويسد:
علي عليهالسلام دانشهاي فراواني به ميثم آموخت و اسرار غيبي و امور سرّي را به او ياد داد.2
وي همواره بر دوستي امام علي عليهالسلام پايبند بود و تهديدهاي بنياميه نتوانست حتي در ظاهر، او را از علي عليهالسلامجدا كند؛ زيرا او به يقين علي را دريافته بود و در پايان به جرم عليدوستي، به شهادت رسيد.
مقدمه
بايد مسلمانان ، هشيار و بيدار باشند و فراموش نكنند و بدانند كه انگيزه غيبت آن حضرت چه بوده و فوائد آن چيست ؟انتظار يعنى چه ؟
ياران خاص مهدى (علیه السلام) بايد داراى چه ويژگيهايى و شرايطى باشند؟
امكانات دنياى اسلام بسيار وسيع است و با به كارگيرى صحيح آن مى توان به حكومت جهانى رسيد.
براى تحقق چنين طرحى نياز به برنامه ريزى جامع و جهاد و مبارزه خستگى ناپذير و پى گير و هشيارى است .
هدف ، مشخص است نه كور، بنابراين ، اين گامها به سوى روشنايى برداشته مى شود.
توجه به اماكن مقدسه و شهرهاى با اهميت و صدور انقلاب به اين سرزمينها و بالاخره آمادگى فرهنگى و اقتصادى و رزمى و تشكيل ارتشهاى ميليونى و راه اندازى نهضتهاى جهانى در همه سرزمينها همچون صدر اسلام ، كه هر فرد مسلمان يك سرباز جانباز حكومت اسلامى باشد.
اتحاد و برادرى و رعايت حقوق همديگر مسلمانان در تمام زمينه ها، با توجه به اينكه توحيد و نفى شرك مطلق و همچنين تقوى و پاكى و خلوص در اين امور كه سنگ اول اين ساختمان عظيم را تشكيل مى دهد بايد از مهمترين برنامه ها باشد.
علماى اخلاق مى گويند:
مراحل تكامل ، چهار پايه دارد: 1- كشف و شناخت 2- استخراج و عمل 3- فردسازى 4- جامعه سازى .
به راستى كه درست گفته اند، اگر اين مراحل به طور صحيح طى شود، آن وقت است كه ما در مسير انتظار هستيم .
خلاصه و جمع بندى كتاب در يك كلمه ، آمادگى و تلاش پى گير در تمام ابعاد اسلامى است ، توجه به تاريخ اسلام و معانى آيات قرآن و روايات معصومين عليه السلام ما را در اين جهت كمك بسزايى مى كند، چنانكه گفتيم : مهمترين هدف امام قائم (علیه السلام) پس از ظهور، تهذيب و تكميل نفوس است كه در پرتو آن ساير امتيازات نيز به دست خواهد آمد.
الگو پذيري
آيا جز اين است که منتظري که در طلب زيباترين پديده عالم است خود را به خوبي ها مي آرايد و از زشتي ها و رذائل اخلاقي دور مي کند و در مسير انتظار همواره مراقب افکار واعمال خويش است ؟وگرنه افتادن به دام بدي ها رفته رفته فاصله او و معشوق خوبان را زيادتر خواهد کرد و اين حقيقتي است که در بيان هشدار دهنده آن امام موعود آمده است :«هيچ چيز ما را از شيعيان جدا نکرده است مگر آنچه از کارهاي ايشان که به ما مي رسد. اعمالي که خوشايند نيست واز شيعيان انتظار نداريم.(6)
سلمان پيش از آنكه اسلام را بپذيرد و مسلمان شود، نام ديگري داشت. مشهور آن است كه
نام وي روزبه بوده، چنانكه شيخ صدوق ميگويد: «نام سلمان، روزبه بود». در روايتي
نقل شده است كه پيامبر اكرم(ص) پس از اسلام آوردن روزبه، او را در آغوش گرفت و
سلمان ناميد.
1. سلمان فارسي پيش از اسلام
زادگاه
سلمان فارسي با روحي وارسته و پاك و قلبي سرشار از يقين و ايمان، همواره همراه و شاگرد رسول اكرم(ص) بود. وي در معرفي خود به عبدالله بن عباس ميگويد: «من مردي فارسي (ايراني) از اهالي روستايي به نام جِي در اصفهان هستم».1 برخي نيز او را از اهالي رامهرمز2 يا شيراز3 دانستهاند، ولي با توجه به فراواني و اهميت منابعي كه سلمان را اهل جي اصفهان معرفي كردهاند،4 ميتوان گفت وي در جي متولد شده و اهل آنجاست. ياقوت حموي، تاريخنگار و جغرافيدان بزرگ قرن ششم نيز ميگويد: «سلمان بلافاصله پس از فتح اصفهان توسط سپاه اسلام، به آنجا ميرود و مدتي در جي ميماند و در آنجا مسجدي ميسازد كه تا اين روزگار (حموي) بر جاي است»5. در كتابهاي تاريخي به تاريخ ولادت سلمان فارسي اشارهاي نشده است و تنها با توجه به طول عمر وي كه از 250 تا 350 6سال نقل شده است، ميتوان نشانههايي به دست آورد.
معلم مانند پيامبر است. معلمها ميگويند چه كارهايي خوب است تا ما آن را ياد
بگيريم و انجام بدهيم و چه كارهايي بد است تا آن را انجام ندهيم.
يكي از كارهاي
خوبي كه معلمها به ما ياد دادند، ايثار و گذشت و فداكاري است. آنها از كربلا و
عاشورا، از جنگ و رزمندگان گفتند. آنها از حسين فهميده گفتند كه با بستن نارنجك
جانش را براي ميهنش فدا كرد و از پتروس فداكار گفتند، پسركي كه انگشتش را از شب تا
صبح، در سوراخ سد فرو كرد تا شهر را از سيلابي عظيم و ويرانگر نجات دهد. با اين
داستانها، ما ايثار و فداكاري ميآموختيم. وقتي هم كه حادثهاي پيش ميامد كه به
قهرماني فداكار و ايثارگر نياز داشت، اين معلمها بودند كه قهرمان ايثارگر
داستانها شدند. براي آشنايي بيشتر شما به معرفي چند تن از آموزگاران فداكار
ميپردازيم:
در روستاي بيجار معلم بودم. مثل هر روز به مدرسه ميرفتم. آن روز
هيجدهم بهمن بود. هوا سرد و توفاني بود. باد به شدت ميوزيد. بخاري كلاس را روشن
كردم، اما ناگهان بخاري آتش گرفت و هر لحظه شعلههاي آن بيشتر ميشد. بچههاي كلاس
را كه ترسيده بودند، يكي يكي بيرون فرستادم. صورتم و دستانم ميسوخت. بايد خودم
بيرون ميرفتم. ديگر كسي در كلاس نمانده بود، اما ناگهان بر اثر وزش باد، در كلاس
بسته شد. در از داخل كلاس دستگيره نداشت. هر چه سعي كردم در را باز كنم، نشد. من
داخل كلاس، در ميان شعلههاي آتش گير افتاده بودم. ناگهان نگاهم به پنجره كلاس
افتاد. به آن سو رفتم. ميخواستم از پنجره بيرون بروم، اما همه بدنم سوخته بود. همه
جاي بدنم درد ميكرد. نتوانستم. تا آنكه ماشين آتشنشاني و آمبولانس از راه رسيد.
سالها از آن روز ميگذرد. همه دانشآموزانم نجات يافتند. رئيس جمهور آن موقع، آقاي
سيد محمد خاتمي، به من «مدال لياقت» دادند.
تأملي درباره دانشجوي مسلماندوران دانشجويي را مي توان از منظره هاي
گوناگون ديد، امتداد يادگيري دوران مدرسه، فصل جديد جواني، مقدمه ورود به جامعه،
زمينه يافتن شغل، تجربه هاي فعاليت دانشجويي و ...اما دانشجو اولاً
«دانش»«جو»است.پس فصل مميز او دغدغه کسب دانش است، اما امروزه، اين مسئله اصلي
دانشجوي ما نيست و دانشجويي بيش و پيش از آنکه دل مشغولي دانش مندي و دانش ورزي
داشته باشد سکوي حرکت به سمت شغل، کسب درآمد و شان اجتماعي است.آيا اينها کاستي
دانشگاه ماست يا کاستي استادان؟ يا شايد اصلاً اين و نقيصه نيست!
«دانشگاه مبدا
همه تحولات است»، (1)«مقدرات اين مملکت، دست اين دانشگاهي هاست»،(2)«دانشگاه مرکز
سعادت و در مقابل، شقاوت يک ملت است.از دانشگاه بايد سرنوشت يک ملت تعيين
بشود.دانشگاه خوب يک ملت را سعادتمند مي کند»(3)و «دانشگاه که راس امور هست و
تقديرات يک کشوري، مقدرات يک کشوري بسته به وجود آنهاست، بايد جديّت کنند که روي
خودشان را از غرب و شرق برگردانند».«اگر دانشگاه را ما سست بگيريم و از دست برود،
همه چيزمان از دست مان رفته است»، «دانشگاه است که امور کشور را اداره مي کند و
دانشگاه است که نسل هاي آينده و حاضر را تربيت مي کند و اگر چنان چه دانشگاه در
اختيار چپاولگرهاي شرق و غرب باشد، کشور در اختيار آنهاست».(4)دانشگاه شکل دهنده
حال و آينده کشور و تأمين کننده مهم ترين زيرساخت توسعه کشور(نيروي انساني
)است.(5)
«بي سوادي موجب بدبختي است»، ورد زبان همه خانواده هاست. كسي كه درس نخواند، حمال مي شود»، چماقي است كه دائماً بر سر نوجوانان فرود مي آيد. ترساندن نوجوان از درس نخواندن و بي سواد ماندن و بدبخت و بيچاره شدن صحبت هميشگي خانواده هاست.
گرچه والدين حق دارند كه نسبت به درس خواندن فرزندان خود بي تفاوت نباشند، ولي نگراني بيش از حد، كار را از آنچه هست بدتر مي كند.
متأسفانه پدر و مادري كه در مقابل نمره بد فرزندشان در درسي، بلافاصله عكس العمل خشم آلودي نشان مي دهند، بايد منتظر عواقب بد آن هم باشند. يكي از پي آمدهاي اين كار اين است كه نوجوان وقتي از نگراني شديد خانواده مطلع مي شود بناي سوءاستفاده را مي گذارد؛ يعني نوجواني كه مي داند از مهر و محبت بيش از اندازه پدر و مادر برخوردار است، وقتي نمره بدي مي گيرد، براي اينكه مورد مؤاخذه قرار نگيرد، متوسل به رنجورنمايي مي شود؛ مثلاً مي گويد:
«سرم درد مي كند، اشتها ندارم، دلم درد مي كند» و دهها ناراحتي جسمي ديگر براي خود مي تراشد. پدر و مادر كه از همه جا بي خبرند، دستپاچه شده و شروع به دوا و درمان مي كنند، در حالي كه موضوع از جاي ديگري آب مي خورد و فرزندي كه از تنبيه رهايي يافته، اين كار را جزو عادتهاي خود قرار مي دهد. در اين گونه موارد، پدر و مادر هوشيار بايد مسأله بيماري را جدي نگيرند و پس از كمي مورد توجه قرار دادن او، رهايش سازند. نوجوان كه مي داند بيماري خاصي ندارد، بتدريج به سراغ پدر و مادر مي آيد و با نگراني نمره بد خود را به اطلاع آنان مي رساند. اينجاست كه پدر و مادر بايد براي تنبيه فرزند خود رفتار جديدي را در پيش گيرند؛ مثلاً موقتاً به او كم اعتنايي كنند يا از تفريحاتي كه مورد علاقه اش مي باشد، محرومش سازند.
اگر فرزندي نتوانست درس بخواند، نبايد به او گفته شود كه تو بي استعدادي، تكرار اين جمله باعث مي شود كه فرزند ما فكر كند در تمام زمينه ها بي استعداد است؛ در صورتي كه ممكن است او در ساير زمينه ها بسيار هم ممتاز باشد. اصولاً به جاي اينكه به فرزندانمان بگوييم: «تو در درس بي استعدادي»، بايد به او بگوييم: «تو در زمينه هاي ديگر بسيار بااستعدادي، چرا از هوش و حواست براي درس خواندن استفاده كامل نمي بري؟» بيان اين مطلب به نوجوان يادآور مي شود كه او به حد كافي استعداد دارد و در ساير زمينه ها مورد تأييد پدر و مادر است اما فقط در درس خواندن كمي تأمل و ترديد مي كند.
پاسخي به ابهامات جوانان درباره ي امام عصر(عج) در گفت و گو با مرجع عاليقدر حضرت
آيت الله ناصر مکارم شيرازي.
... عصر يک روز پاييزي، آسمان ابري و هوا باراني
است. شهر قم و صداي تق تق قطره هاي باران که روي شيشه بخار گرفته ي ماشين مي خورد.
مدتّي بعد، در حضور جمع کوچکي از خواهران دانش آموز مي نشينيم و چشم بر در، منتظر
آيت الله مکارم شيرازي مي مانيم. لحظاتي مي گذرد تا اينکه ايشان به صميميّت باران
مي آيد. با چهره اي مهتابي و روشن و محاسن سفيد و ابريشم گون؛ و با خود بوي گل ياس
را مي آورد و ما را ميهمان رؤيايي
پرسش: منظور از مهدويت چيست؟
الف) تعريف مهدويت در لغت
کاربرد ديگر مهدويت به صورت نسبت و صفت منسوب است. در اين حالت، «ي» آخر آن، مصدري نيست بلکه «يا»ي نسبت است و «ت» هم، تاي تأنيث است که به صورت وصفي براي موصوف محذوف به کار مي رود يعني طريقه مهدويه يا نسبت مهدويه. بنابراين صفاتي نظير حسنه، سيئه و خطيئه، صفاتي است که موصوفش محذوف يا فراموش شده است.
حضور حضرت حجّت(ع) چه سودي براي جهان هستي دارد؟
براي پاسخ به اين پرسش ذكر چند مطلب ضرورت دارد:
1. انسان، طبق فرمودة قرآن كريم به سوي خداي سبحان در حركت است و پايان سفرش ملاقات با خداست: «يا أيّها الإنسان إنّك كادحٌ إلي ربّك كدحاً فملاقيه؛1 اي انسان حقّاً كه تو به سوي پروردگار خود به سختي در تلاشي و او را ملاقات خواهي كرد.»
بشر براي رسيدن به اين هدف، به دو محور اصلي مُلكي (ظاهري) و ملكوتي (باطني) نياز دارد. انسان در محور مُلكي و ظاهري به رهبري نيازمند است كه همان موضوع امامت، يعني ادارة جامعه و كشورداري و رهبري نظام است. محور دوم كه بسيار مهمتر از اوّلي است و تكيهگاه آن به شمار ميرود، رهبري باطني و ملكوتي است. اين سير، سيري عمودي و طولي است كه صيرورت نيز خوانده ميشود؛ يعني انسان در درون خود سفري با مراتب و منازل متعدّد دارد و براي پيمودن اين منازل، نيازمند رهبري انكارناپذير است. سير يعني حركتي (ظاهري) كه در همة اجرام زميني و آسماني وجود دارد؛ امّا صيرورت؛ يعني تحوّل و شدن و از نوعي به نوعي ديگر و از منزلتي به منزلت ديگر؛ يعني تكامل يافتن.
آيا قبل از ظهور حضرت مهدي دو سوم مردم جهان كشته مي شوند ؟
پاسخ:
شبهه: چگونه مهدى منتظر در آخر الزمان مى
تواند مردگان را زنده كند، و مؤمنين را عزيز بدارد و فاسقين را عذاب نمايد؟ و اصولا
آيا اعتقاد به رجعت پشتوانه علمى دارد در حاليكه جزء اعتقادات مسلمين نمى باشد، چرا
كه عقلا ممكن نيست و دليل بر آن نداريم .
جواب اجمالى:
و رجعت هم به معناى زنده شدن بعضى انسانها در دنيا، در موقع ظهور امام زمان عج ، از روايات و بعضى آيات استفاده مى شود، و طبق سخنان پيامبر اكرم صلي الله عليه وآله اين امر در امت اسلامى نيز همانند امتهاى گذشته به وقوع خواهد پيوست .
مساله رجعت ارتباطى با زنده كردن مردگان توسط امام زمان عج ندارد و شيعيان زنده كردن اموات را به خداوند نسبت مى دهند نه به امام زمان عج
يكي از پرسش هاي مهم و البته جذاب ، براي بسياري از افراد اين است كه آيا امام زمان (عج) ازدواج كردند و فرزنداني دارند يا خير؟
جواب اين پرسش نتيجه خاصي ندارد و درد كسي را دوا نمي كند ، اما از نظر كنجكاوي هاي معمول دوران نوجواني ، براي خيلي از افراد مهم است و دوست دارند بدانند آيا از نظر ديني دليلي وجود دارد كه ثابت كند امام زمان (عج) ازدواج كردند يا خير و اگر ازدواج كردند ، خانواده ايشان كجا زندگي مي كنند و آيا آن ها هم عمري طولاني دارند؟
نمي توان به اين سؤال پاسخي قطعي داد و گفت : آن حضرت ازدواج كردند و فرزنداني دارند يا ازدواج نكردند ، زيرا وضعيت آن حضرت وضعيتي خاص و استثنايي است و ممكن است اين وضعيت ويژه ، زندگي خاصي را نيز بطلبد و ايشان مأمور به انجام اين سنت نبوي نباشند.
7 پله تا هدف
- خالق و مبتکر:
«يک» ها پايه و اساس زندگي هستند. هميشه عقايد جديد و بديع دارند و اين حالت در آنها طبيعي است. هميشه دوست دارند تمامي کارها و مسايل بر حول و محوري که آنها مي گويند و تعيين مي کنند در گردش باشد و چون مبتکر هستند،گاهي خودخواه مي شوند. با اين حال «يک» ها به شدت صادق و وفادارند و به خوبي مهارت هاي سياسي را ياد مي گيرند. هميشه دوست دارند حرف اول را بزنند و غالباً رهبر و فرمانده هستند. چون عاشق اين هستند که «بهترين » باشند. در استخدام خود بودن و براي خود کار کردن بارزترين ويژگي آنهاست ، ولي بايد ياد بگيرند که عقايد ديگران ممکن است بهتر باشد و بايد با رويي باز آنها را نيز بشنوند.
درجات عجب
امام ابوالحسن عليه السلام فرمود: «عجب چند درجه دارد. از جمله اين است که کردار بد بنده به نظرش جلوه کند و آن را خوب پندارد و از آن خوشش آيد و گمان کند که کار خوبي مي کند و از جمله اين است که چون بنده به پروردگارش ايمان دارد، بر خداي عزوجل منت مي نهد. در صورتي که خدا بر او منت دارد که به ايمان هدايتش کرده». (1)- عجب به نفس
و يک نوع عجب است که آن را «اعاب المرء بنفسه» خوانند و آن شادماني است به بزرگ داشتن نفس خود و هنرهاي وي با نسيان (2) اضافت (3) آن بزرگي و هنرهاي نفس خود به مولي تعالي، و ايمن بودن از زوال آنها. و اگر وقتي نيز اضافت کند به مولي تعالي، خود را مستحق آن شناسد. يعني اين جمله که مولي تعادلي داده است به من، من مستحق آنم [...] نوعي از عجب، فخر است و آن مباهات است و شادي با گمان کمال آن چيز. اما عجب اطلاق کنند بر چيزهايي که متصل باشد و منفصل بود. اما فخر جز بر چيزهايي نکنند که ازين فخر کننده جدا باشد.و خيلا نيز نوعي است از عجب و حقيقت وي گمان بردن است در نفس چيزي که آن در نفس نباشد، بدان فيريدن. (4)
چکیده
غیبت گناهی است که بدون شنونده تحقق نمی یابد، از این رو شنونده غیبت همانند غیبت کننده گناهکار بوده و مرتکب گناهی بزرگ است.
حسد چيست؟
حسد آرزومندي دور شدن نعمتي از کسي و رسيدن آن به خود حسود است که البته قسمت دوم تعريف در برخي مواد قابل تعميم نيست . اصولا هنگامي که نعمتي به ديگري مي رسد و خود شخص از آن محروم مي ماند چهار حالت مختلف براي او پيدا مي شود:1-آرزو مي کند همان گونه که ديگران دارند او هم داشته باشد و اين حالت غبطه است و قابل ستايش. 2-آرزو مي کند آن نعمت از ديگران سلب شود و براي اين کار به تلاش و کوشش بر مي خيزد و اين حالت بسيار مذموم حسد است که انسان را به تلاش مخرب درباره ديگران وا مي دارد. 3-آرزو مي کند خودش داراي آن نعمت شود و ديگران از آن محروم بمانند اين حالت همان بخل و انحصار طلبي است .4-دوست دارد ديگران در نعمت باشند هر چند خودش در محروميت به سر برد و حتي حاضر است هر چه دارد در اختيار ديگران قرار دهد و از منافع خود چشم بپوشد، اين حالت والا ايثار است . قرآن در اين باره مي فرمايد: أم يحسدون الناس علي ما آتاهم الله من فضله (نساء/54) آيا حسد مي ورزند بر مردم براي آنچه خداوند از فضل خود به آنها عطا فرموده است.
هنگامى كه آغاز آفرینش جهان هستى در مثل چنین روزى است، شایسته است این روز به عنوان روز عید و شادى تلقى گردد.
ابن فهد حلى در این زمینه مى نویسد:
«یوم النیروز، یوم جلیل القدر»، نوروز، روزى گرانمایه و با منزلت است.
حضرت امام خمینی(ره) به مناسبت عید نوروز هرسال پیامى داشتند و در دیوان شعرشان، ابیاتى ویژه درباره عید نوروز سروده اند.
و مقام معظم رهبرى نیز هر سال در اول فروردین با پیام نوروزی، مواعظ حکیمانه ای دارند. ایشان در بخشی از پیام نوروزى سال 1369 شمسى فرمودند:
«تحویل سال جدید شمسى كه مصادف با نوعى تحول در عالم طبیعت مى باشد، فرصتى است براى این كه انسان به تحول درونى و به اصلاح امور روحى، معنوى و مادى خود بپردازد، ایجاد تحول كار خداست... اما ما موظفیم كه براى این تحول در درون خود، در زندگى خود و در جهان اقدام كرده وهمت و تلاش به عمل آوریم.»
hawzah.net
• ولايت فقيه در عصر غيبت انتخابي است يا انتصابي؟ چه طور ميشود انتصاب از طرف خداي متعال باشد در حالي كه خبرگان انتخاب ميكنند؟
پاسخ:
طبق بيان اكثر فقهاء از جمله امام خميني (قدس سره) ولي فقيه منصوب از طرف شارع مقدس است، زيرا منشأ ولايت خداست و خداوند پيامبر و ائمه را به اين مقام منصوب فرموده است و ولايت فقيه نيز مكمل امامت است و همان طور كه پيامبر اسلام - صلي الله عليه و آله - و ائمة اطهار، اختيارات حكومتي خود را از خدا ميگيرند. ولي فقيه كه جانشين معصوم در عصر غيبت است نيز اختيارات خود را از شارع مقدس دارند نه مردم. لذا فردي از سران عرب در اوايل بعثت از نبي مكرم اسلام سؤال كرد: آيا زعامت و رهبري مسلمانان را پس از خود به ما واگذار ميكنيد؟ پيامبر - صلي الله عليه و آله - در پاسخ فرمودند: «الامر الي الله يضعه حيث يشاء»[1] مسألة زعامت و رهبري مربوط به خداوند است و او هر فردي را كه بخواهد به اين مقام منسوب ميكند.[2]
بيان دليل:
امام خميني (قدس سره) در بحث ولايت فقيه به حديث امام صادق - عليه السلام - استدلال ميكند كه در جواب عمربنحنظله كه از رجوع به حاكم جور سؤال كرده بود حضرت بعد از ذكر صفات فقهاء جامعالشرايط فرمود: «فليرضوا به حكماً فانّي قد جعلته عليكم حاكماً». در جمله اول حضرت ميفرمايد: بايد به چنين شخصي به عنوان حكم و قاضي راضي باشيد. چرا بايد به قضاوت چنين شخصي راضي باشيم؟ علت امر را كه مربوط به حكومت و ولايت است حضرت بيان ميكند و ميفرمايد: «فاني قد جعلته عليكم حاكماً». زيرا من كسي را كه داراي چنين شرايطي باشد حاكم و فرمانروا بر شما قرار دادم.
و امام خميني (قدس سره) در ادامه ميافزايد: اين فرمان كه امام - عليه السلام - صادر فرموده كلي و عمومي است. همانطور كه حضرت علي - عليه السلام - در دوران حكومت ظاهري خود حاكم، والي و قاضي تعيين ميكرد و عموم وظيفه داشتند كه از آنها اطاعت كنند. حضرت امام صادق - عليه السلام - همچون ولي امر مطلق ميباشد و بر همه علماء و فقهاء و مردم دنيا ولايت دارد و ميتواند براي زمان حيات و مماتش حاكم و قاضي تعيين فرمايد و همين كار را هم كرد. و اين منصب را براي فقهاء قرار داده است و تعبير حاكماً فرموده تا خيال نشود كه فقط امر قضايي مطرح است و به ساير امور مملكتي ارتباط ندارد. و نيز از صدر و ذيل روايت و آيهاي كه در حديث ذكر شده استفاده ميشود كه موضوع تنها تعيين قاضي نيست كه امام فقط قاضي نصب فرموده باشد. و در ساير امور مسلمانان تكليفي معين نكرده باشد.[3] همانطور كه ملاحظه ميكنيد هم در حديث شريف و هم در بيان امام خميني (قدس سره) چنين حقي به امام صادق - عليه السلام - نسبت داده شده است حضرت فرمود: من او را به شما حاكم قرار دادم نفرمودند كه مردم از ميان كساني كه چنين شرايطي دارند كسي را انتخاب كنند يا اين كه او را وكيل كنند بلكه ميفرمايد: حاكميت او بر شما را من جعل كردم. امام خميني (قدس سره) در ادامه ميفرمايد: اين روايت از واضحات است و در سند و دلالتش وسوسهاي نيست. جاي ترديد نيست كه امام صادق - عليه السلام - فقهاء را براي حكومت و قضاوت تعيين فرموده است و به عموم مسلمانان لازم است از اين فرمان امام - عليه السلام - اطاعت كنند.[4] ادله ديگري نيز از جانب فقهاء اسلام بيان شده است كه براي طولاني نشدن بحث از ذكر آن خودداري ميكنيم. به علاوه سيره و روش علمايي كه تا به حال داراي اين مقام بودند مؤيد نظرية انتصاب است. به عنوان مثال ميرزاي شيرازي بزرگ در ميان علماي عصر خود منصب ولايت فقيه را به عهده داشت و مردم هم به حكم او دست از استعمال تنباكو كشيدند و از حكم ولي فقيه زمانشان اطاعت نمودند. بدون اين كه سخن از انتخاب او مطرح باشد.
امام امت قبل از پيروزي انقلاب بارها به عنوان ولي فقيه اعمال ولايت كرد. و براي هدايت امور انقلاب امر و نهي فرمودند. در صورتي كه هنوز نه انقلابي اتفاق افتاده بود و نه خبرگاني به شكل امروزي وجود خارجي داشت و در ابتداي شروع نهضت حتي زماني كه اكثريت ملت ايران هم امام را به درستي نميشناختند امام به عنوان ولي فقيه، رهبري نهضت را به عهده گرفت و انقلاب را به همه ملت معرفي كرد تا با همكاري مردم انقلاب اسلامي به پيروزي رسيد.[5]
نقش خبرگان رهبري:
وقتي ثابت شد، ولي فقيه منصوب الهي است مكلفين بايد او را در ميان افرادي كه شأنيت ولايت دارند پيدا كنند همانگونه كه از ميان مجتهدين مرجع اعلم را تشخيص داده و از او تقليد ميكنند و چون غالب مردم در تشخيص معيارهاي فقهي كارشناس نيستند طبيعي است كه در تشخيص رهبري همانند مرجعيت به رهبرشناسان و خبرگان ملت مراجعه ميكنند. و اعضاي مجلس خبرگان كه وكلاي خبرة مردم در اين امر مهم هستند. ولي فقيه اعلم، اتقي و اشجع را شناسايي كرده و به مردم معرفي مينمايند. البته احتمال ضعيفي هم وجود دارد كه خبرگان در انتخاب مصداق اشتباه كند. اما قطعاً احتمال اشتباه متخصصين امر از افراد عادي جامعه كه در اين زمينه كارشناس نيستند خيلي كمتر است و حكم عقل اين است كه از اين روش در كشف ولي امر استفاده شود. و در صورتي كه راههاي عقلي و شرعي در كشف رهبري پيموده شده باشد اگر هم بر فرض نزديك به محال در مقطع زماني خاصي خبرگان منتخب ملت در تشخيص مصداق اشتباه كند مردم حتي اعضاي خبرگان معذور خواهند بود، چرا كه به وظيفة شرعيشان عمل كردهاند.
بنابراين خبرگان رهبري ولي فقيه را انتخاب نميكنند تا اختيارات لازم را به او اعطا كنند، و او مشروعيت حكومت پيدا كند اگر چه مسامحتاً در محاورات عرفي از اين كلمه استفاده شود. بلكه مجلس خبرگان رهبر را كه داراي اختيارات الهي و قانوني است تشخيص داده و به مردم معرفي ميكند.[6] و اگر زماني ولي فقيه يكي از شرايط رهبري را از دست بدهد خود به خود منعزل ميشود. و براي اين كه تشخيص اين مهم كاري نيست كه از عامه مردم برآيد و از طرف ديگر مخالفين دين و نظام اسلامي از فرصت سوء استفاده نكنند. طبق قانون اساسي چنين وظيفهاي به عهدة مجلس خبرگان قرار داده شده است و به عبارت ديگر، خبرگان ملت به دليل تهيه و تشخيص واسطهاي براي شناخت ولي امر هستند و تنها انتصاب و انعزال ولي فقيه تشخيص ميدهند و هرگز عهدهدار عزل و نصب ولي فقيه نميباشند.[7]
معرفي منابع جهت مطالعه بيشتر:
1ـ معرفت، محمد هادي، ولايت فقيه، مؤسسة فرهنگي انتشاراتي التمهيد، تابستان 1377.
2ـ هادوي تهراني، مهدي، ولايت و ديانت، قم، مؤسسه فرهنگي خانه خرد، چاپ اول، 1378.
--------------------------------------------------------------------------------
[1]- ابنهشام، سيره ج 2، ص 22.
[2]- شيرازي، علي، پاسخ به شبهاتي پيرامون ولايت فقيه، قم، دار الصادقين، چاپ اول، تابستان 1377، ص 20.
[3]- امام خميني، ولايت فقيه، موسسة تنظيم و نشر آثار امام خميني، چاپ اول، بهار 1373، ص 80.
[4]- همان.
[5]- صابري همداني، احمد، مجلة حكومت اسلامي، ولايت فقيه و نقش خبرگان در آن، سال دوم، شمارة 2، ص 29.
[6]- شفيعي، علي، نظام ولايت فقيه، انتشارات مؤسسه فرهنگي آيات، چاپ اول، تابستان 1376، ص 79.
[7]- جوادي آملي، عبدالله، ولايت فقيه، مركز نشر فرهنگي رجاء، چاپ اول، زمستان 1367، ص 189.
(نهج الفصاحه ، حدیث 92)
وقتی حکم می کنید به عدل رفتار کنید و وقتی سخن می گویید نیک گویید زیرا خدا نیک است و نیکوکاران را دوست دارد.
(نهج الفصاحه ، حدیث 200)
بهترین صدقه زبان , شفاعتی است که بوسیله آن اسیر را آزاد سازی و از ریختن خون او جلوگیری کنی و نیکی و احسان را به سوی برادر خویش بکشانی و بدی را از او دفع کنی.
(نهج الفصاحه ، حدیث 402)
نیکی آن است که خدا را چنان پرستش کنی که گویی او را می بینی اگر تو او را نمی بینی او تو را می بیند.
(نهج الفصاحه ، حدیث 1049)
خدا نیکوکار است ؛ شما نیز نیکویی کنید.
(نهج الفصاحه ، حدیث 731)
چکیده
در این مقال در ابتدا می خوانیم که نخستين سؤالى كه مسئله ى (فدك) در ذهنها
ايجاد مى كند آن است كه چرا (غصب فدك) در ميان غصبهايى كه از حقوق اهل بيت
عليهم السلام شده شاخص است و اهميت آن در كدام نقطه نهفته است؟ چرا
اميرالمؤمنين و حضرت زهرا عليهماالسلام اين اندازه بر سر آن پافشارى كردند؟
چرا ائمه ى معصومين عليهم السلام در فرصتهاى مناسب آن را نزد مردم مطرح مى
كردند و نام آن را زنده نگاه مى داشتند؟شاید بتوان گفت فدك در واقع ميدان
دفاع از حريم عصمت است و نداى بر حق فاطمه عليهاالسلام براى هميشه در گوش
شيعه طنين انداز است. آنگاه كه فاطمه ، براى اولين و آخرين بار در عمر خود،
با تنى مجروح و آهى جانسوز از آن درِ نيم سوخته به مسجد آمد، شيعه خود را
موظف مى داند او را يارى كند تا بنشيند و خطبه بخواند، چرا كه اين پهلوى
شكسته و سينه ى مجروح و صورت كبود و بازوى وَرَم كرده طاقت ايستادن ندارد، و
براى او پرده اى مى زنند تا در ميان زنان با احتجاب سخن بگويد.در بخش
دیگری از این نوشتار ،شرح مختصری از آیات استشهادی آنحضرت در مورد حدیث
جعلی (نحن معاشر الأنبياء لا نورث درهما و دينارا و كلما تركناه صدقه) از
بیانات خود آنحضرت بیان شده و در پایان به نتیجه گیری از آنحضرت پرداخته
شده است .
1-حكايت لباس بهشتي
پيامبر (ص) فرمود: او همسر علي بن ابيطالب و به فرمان اوست (يعني بايد اجازه ي آمدن او را از علي(ع) بگيريد)
آنان از پيامبر خواهش كردند كه نزد علي(ع) براي اين دعوت واسطه شود و يهوديان در اين عروسي همه گونه لوازم فراهم كرده و زينت و زيور چشمگيري گرد آورده بودند و گمان مي بردند فاطمه(س) با لباس مندرس و كهنه اش شركت مي كند و مي خواستند او را خوار و خفيف كرده باشند!
در اين هنگام جبرئيل لباس بهشتي آورد با زينت و زيوري كه همانندش را نديده بودند، و فاطمه(س) آنرا پوشيد و بينندگان از رنگ و بوي خوش آن شگفت زده شدند و چون به خانه ي يهوديان وارد شدند زنان يهود در برابرش به سجده افتادند و جلوي او بر زمين بوسه مي زدند و بسياري از يهوديان به جهت همين اعجاز اسلام را پذيرفتند و مسلمان شدند.(1)
الحمد للّه رب العالمين و الصلاة و السلام علي جميع الأنبياء و المرسلين سيّما خاتمهم و أفضلهم محمد و اهل بيته الأطيبين و الأنجبين سيّما بقية اللّه في العالمين بهم نتولي و من أعدائهم نتبرء الي اللّه.
نامه ي اعمال ما مي رود پيش امام زمان ـ سلام الله عليه ـ هفته اي دو دفعه، به حسب روايت. من مي ترسم که ماي که ادعاي اين را داريم که تبع اين بزرگوار هستيم، شيعه ي اين بزرگوار هستيم، اگر نامه ي اعمال را ببيند ـ و مي بيند، تحت مراقبت خداست ـ نغوذ بالله شرمنده بشود. شما اگر يک فرزندتان خلاف بکند، شما شرمنده ايد. اگر اين نوکر شما خلاف بکند، شما شرمنده ايد. در جامعه آدم شرمنده مي شود که پسرش اين کار را کرده يا نوکرش اين کار را کرده، يا اتباعش اين کار را کرده. من خوف اين را دارم که کاري ما بکنيم که امام زمان ـ سلام الله عليه ـ پيش خدا شرمنده بشود. اينها شيعه هاي تو هستند دارند اين کار را مي کنند! نکنيد. يک وقت نکند، يک وقت خداي نخواسته يک کاري از ماها صادر بشود که وقتي نوشته برود، نوشته هايي که ملائکه الله که مراقب ما هستند، «رقيب» (1) هستند ـ هر انساني رقيب دارد و مراقبت مي شود. ذره هايي که بر قلبهاي شما مي گذرد رقيب دارد. چشم ما رقيب دارد. گوش ما رقيب دارد. زبان ما رقيب دارد. قلب ما رقيب دارد. کساني که مراقبت مي کنند اينها را ـ نکند که خداي نخواسته از من و شما و ساير دوستان ما و ساير دوستان امام زمان ـ سلام الله عليه ـ يک وقت چيزي صادر بشود که موجب افسردگي امام زمان ـ سلام الله عليه ـ بشود. مراقبت کنيد از خودتان. پاسداري کنيد از خودتان. اگر بخواهيد اين پاسداري شما در دفتري که پاسداران صدر اسلام در او ثبت است در آن دفاتر ثبت بشود، همان طور که آنها پاسداري مي کردند از خودشان، شما هم از خودتان پاسداري کنيد، تا ثبت بشود آنجا.
تعداد صفحات : 3