loading...
غلامان ابالفضل(ع)
بلايا و آفات (شايعه سازي) و شيوه هاي رويارويي با آن

اشاره:
 

شايعه، دهان به دهان مي چرخد، رد يا قبول مي شود، داوري ها را بر مي انگيزد، به پاره اي واکنش ها مي انجامد و از منظر کلي نگري بر زندگي اعضاي جامعه اثر مي نهد. در اجتماع ما که شايعه، گستردگي و پذيرش فزون تري دارد، اين تاثير ژرف تر است و شايد غلو نباشد چنان چه دعوي کنيم قسمتي از مناسبات، روابط و هويت جمعي ما را شکل مي دهد. در مورد اين پديده مرموز، تعارفي چند بيان شده است که همگي به مفاهيم اساسي اش هم چون ابهام، اهميت، جذابيت و سرعت انتشار اشاره مي کنند. ولي چه چيزي شايعه را جذب مي نمايد؟ از چه رو، سرعت انتشار و پذيرش آن تا اين اندازه زياد است و اهميت شايعه از کجا نشات مي گيرد؟
پاسخ تمامي اين پرسش ها را بايد در زمينه هاي اجتماعي و فرهنگي يک اجتماع و البته شئوون کرداري بين اشخاص و ساختار اطلاع رساني موجود جست و جو کرد. شايعه، عمل کرد قوي را داراست و ذهنيت و جهت گيرهاي گوناگوني مي آفريند که در مرحله توليد، پخش و دريافت، خاستگاهي مشخص دارد. شناخت بسترهاي شايعه در حوزه هاي روان شناختي، آداب، عقايد و فرهنگ ارتباطي مي نماياند که شايعه از خلا سرچشمه مي گيرد و در آن جاري مي شود.
حال، ممکن است ذهني، رواني و دروني باشد يا حقيقي، ملموس و بيروني.
(شيع) واژه اي است عربي به مفهوم رواج يافتن و منتشر شدن که واژگان (شيوع) و (شايعه ) از آن مشتق شده اند. بنا به تعريف لغت نامه دهخدا، (شايعه) در تداول امروز، اخبار بي پايه اي است که در بين مردم بر سر زبان ها باشد. شايع کردن، مصدر مرکب و به معني فاش ساختن، آشکار نمودن و انتشار دادن است. توصيف علمي شايعه و(چو) Rumour در فرهنگ هاي تخصصي علوم اجتماعي، خبر يا گزارش يا اطلاعات تاييد نشده اي درباره يک رخداد مهم يا اشخاص سرشناسي همانند سياست مداران، هنر پيشگان يا ورزشکاران است که مورد عنايت گروه يا جمع ويژه اي بوده و معمولا از کسي به کسي ديگر به گونه اي شفاهي، بدون کوچک ترين اطمينان و دليل بسنده اي منتقل مي گردد. کلمه ياد شده زماني به کار مي آيد که قصد و نيت از کار بست آن، نشر خبر يا ادعايي است که پيوسته هاله اي از شک و ترديد آن را در بر گرفته و اطلاعات دقيق درباره آن ها ناچيز بوده و اصولا به طور لفظي يا مبهم و نامشخص منتشر مي گردد. شايد هم چون تمام کلماتي که آدمي استعمال مي کند، از بار معنايي ويژه اي برخوردار مي باشد، ولي بعضي واژه ها، شدت کارکرد و اثر بخشي فزون تر و گسترده تري دارند. شايعه در زبان فارسي و لغات هم نهاد مترادف آن را در زبان هاي ديگر مثل BUZZ (پچ پچ) در انگليسي، کاربست معنايي خاص دارند که با واژه هاي ديگر چندان سنجيدني نيستند. شايعه علاوه بر اين که کلمه اي واحد است، خود پيامد رفتارها و واکنش هايي است که شنونده از شنيدنش بروز مي دهد.

پيشينه:
 

نخستين پژوهش هاي منظم پيرامون شايعه طي جنگ جهاني اول انجام يافت. (آل پورت)(1) و (پستن)(2)و... تعاريفي از شايعه ارايه دادند که کمابيش مشابه يکديگر بود. آنان عقيده داشتند که شايعه، برآيند دو عامل است:
1-علاقه مردم به موضوع (مهم بودن شايعه، هم براي گوينده و نيز جهت شنونده.)
2-ميزان ابهام موضوع (احتمال وجود دو يا چند تعبيير از يک موضوع.) به نظر مي رسد دو شرط (اهميت ) و(ابهام) که در انتقال شايعه اثر دارد، کم و علامت - تقريبا مساوي است.
3- R - 1 X A
ابهام اهميت شايعه
هر گاه ابهام يا اهميت صفر باشد، شايعه اي وجود نخواهد داشت. دو دانشمند مزبور کوشيدند مشاهداتشان را راجع به شدت شايعه به شکل فرمولي در آورند. معادله اي که آن ها طرح کردند، اين سان بود(سرعت انتشار شايعه تا حدي برابر است با حاصل ضرب اهميت موضوع براي افراد ذي نفع جامعه در ميزان ابهام سند.) براساس معادله، زمينه براي باروري شايعه، اهميتي است که در موضوع خبر وجود دارد. هرگز درباره مسايل جزيي، شايعه در بين نيست.
جا دارد پيش از پرداختن به موضوع ملال انگيز و دل آزار (شايعه)، به نقل از اثر گران سنگ (بوستان) در نکوهش اين خوي ناپسند و غيبت يادي از استاد سخن و سخنور بلند آوازه جهان ادب يعني روان شاد (سعدي) مي نماييم.

 

چرا گويد آن چيز در خفيه، مرد
که گر فاش گردد، شود روي زرد

مکن پيش ديوار، غيبت بسي
بود کز پسش، گوش دارد کسي

مگر آن که گر بر ملا اوفتد
وجودي از آن در بلا اوفتد

 

داستان عبرت آموز:
 

در يکي از شهرهاي غربي آمريکا، زبان ها درباره دختر جوان يکي از خانواده هاي آبرومند و توانگر به کار افتاد. شايعه آن بود که (گلوريا) يعني آن دختر را ساعت 7 بامداد يکي از روزها ديده اند که با لباس خواب چين و چروک خورده از خودروي مرد جواني بيرون آمده و تلوتلو خوران از پلکان خانه اش بالا رفته است. اين قضيه در پيرامون شهر، دهن به دهن پخش شد و هر چه پيش تر مي رفت، شاخ و برگش بيش تر مي شد. ماجراي حقيقي اين بود که در يکي از دانشکده ها در دو روز تعطيلي آخر هفته، مجلس مهماني برپا شده و اين رخداد بدانجا مربوط مي گرديد.
همه مردم به گلوريا به چشم بدي نگاه مي کردند و در برابرش خاموش مي شدند. چند هفته بعد اين دختر دل شکسته در دفترچه خاطرات خود چنين نوشت: (من آنچه که مردم مي گويند، نيستم و آرزوي مرگ مي کنم!)
به قول حافظ شيرين سخن:

 

با کم از ترکان تيرانداز نيست
طعنه ي تير آورانم مي کشد

پس از آن تعداد زيادي قرص خواب آور جان ستان خورد و درگذشت!
بررسي هاي بعدي پليس، حقيقت مطلب را عيان ساخت. به اين ترتيب که گلوريا با چند دختر به مجلس مهماني دانشگاه رفته بودند. در واپسين ساعات شب، نتوانسته بودند، به آخرين اتوبوس برسند. همگي با علم و اطلاع پدر و مادرشان شب را در خوابگاه دخترانه آن دانشگاه خوابيده بودند. صبح روز بعد پدر يکي از دختران، همه ايشان را با خودرواش به خانه هاي شان رسانيد. تلوتلو خوردن گلوريا از خستگي و بي خوابي بود نه چيز ديگر! مرد جوان در خودرو و پوشاک چروک خورده اش، اختراع زني بود که آن روز صبح اين دختر را ديده و اين حرف ها را وسيله پرگويي تلفني با زنان مثل خود قرار داده بود. هنگامي که پليس، حقايق را آشکار ساخت، تمام شهروندان ناراحت شدند، ولي چه فايده که کار از کار گذشته و نوشدارو بعد از مرگ سهراب بود و ديگر گلوريايي وجود خارجي نداشت که نداشت!
اين بود نتيجه (يک کلاغ، چهل کلاغ کردن!) و(کاهي را کوهي ساختن!) هر ساله زندگي شمار زيادي از مردم دستخوش اين گونه شايعه سازي ها مي شود و لطمات فراواني نصيب آنان مي گردد. ممکن است هر کدام مان از اين بابت، رنجي به خاطر داشته باشيم. با اين حال، بدون احساس مسووليت راجع به سايرين سخن مي گوييم و يا شنيده هاي مان را بازگو مي کنيم. دکتر گوردن آليورت، استاد روان شناسي دانشگاه هاروارد، که در دوران جنگ جهاني گذشته براي تشخيص شايعاتي که دشمن پراکنده مي کرد و بي اثر ساختن آن ها کارهاي نماياني داشت، شيوه جالبي براي نشان دادن پيدايش شايعه و رواج آن در کلاس درس طرح ريزي کرده است. به نخستين فرد از گروهي که مورد آزمايش قرار گرفته، فيلمي را در کلاس و مقابل شاگردان نشان مي دهند که از سانحه خودرو يا زد و خورد خياباني حکايت دارد. سپس پرده را خاموش مي کنند و آن شخص، آنچه را که مشاهده کرده است، براي نفر دومي که در بيرون کلاس بوده، نقل مي کند. دومي به همين ترتيب به سومي و سومي به چهارمي مي گويد تا اين خبر به همه گوش هاي گروه آزمودني برسد و مثل شايعه اي که دهن به دهن مي شود، به ذهن و دهان همگي برسد. هنگامي که آخرين نفر گروه در برابر شاگردان و پشت به پرده، که اکنون روشن شده است و فيلم را نشان مي دهد مي ايستد و داستان را حکايت مي کند، شاگردان از اين که مي بينند در اين فاصله گوش به گوش شدن، داستان چه تغييراتي يافته است، به خنده مي افتند! ندرتا پيش مي آيد که روايت واپسين داستان با آنچه که ديده مي شود، شبيه يکديگر باشند. در يکي از آزمايش هاي دکتر (آليورت)، قضيه نزاع مربوط به مرد سفيد پوستي است که تيغ سلماني بدست دارد و با آن مرد سياه پوستي را تهديد مي کند. پس از دو يا سه بار بازگو شدن داستان، به اين صورت در مي آيد که تيغ در دست مرد سياه پوست است.
دکتر آليورت و دکتر هدلي کنتريل، استادان دانشگاه پرينسون و عده ديگري از روان شناسان توانسته اند راه و رسم رواج يافتن اقسام گوناگون شايعات را پيدا کنند. بسياري از کسان که بدگويي درباره اشخاص يا بيان نقصي در ايشان را پيشه خود مي سازند، معلوم شده است که انگيزه عمل شان کينه يا ترس يا حسد يا هوس مهم جلوه کردن يا سرخوردگي جنسي است که نتيجه آن انديشه بد داشتن نسبت به روابط جنسي ديگران مي باشد. گلوريا فداي آن نشد که دزدکي کار بدي کرده بود، بلکه از آن جهت که زيبا بود و در شهر برجستگي داشت و از ثروتمندان به شمار مي رفت.
 

روان شناسان براي رواج شايعه، سه مرحله تشخيص مي دهند:
 

هموارکردن، تيز کردن و جذب شدن. در مرحله هموار کردن، شخص شايعه ساز ماده خام داستان را مي گيرد و خواه از روي بدجنسي يا ناداني يا تنها براي جلب توجه، هر چه را که به خيالش از شگفت انگيزي آن مي کاهد، حذف مي کند و آن را به صورت خبر مطلوب و جالبي که در ذهن خود ساخته است، در مي آورد. در مورد گلوريا، بودن ساير دختران در خودرو و اين که راننده آن، مرد کاملي بوده نه مرد جواني از همين راه مسکوت مانده يا تغيير شکل يافته بود.
دسته ديگر از شايعه سازان، اين شايعه هموارشده را مي گيرند و آن را تيز مي کنند و به صورتي در مي آورند که اگر در آرايشگاه يا مغازه خواربار فروشي بازگو شود، مايه جلب توجه ديگران باشد. از همين راه بود که مهماني آخر هفته دانشگاهي گلوريا، صورت مجلس لهو و لعب به خود گرفت.
در مرحله جذب، داستان بنا بر تخيل و انديشه هاي قبلي و تعصبات همه مردم ناحيه، شکل نهايي اش را پيدا مي کند. داستان آخر هفته گلوريا چنان هموار و تيز شده بود که در ذهن محدود و فشار ديده مردمي که در ميان آنان زندگي مي کرد، توفاني برانگيخت. مجلس مي خواري دانشگاه، نمونه داستان ساختگي است که همه افراد ذي سهم در ساختن آن، آرزوي شرکت در چنان مجلسي را به دل داشتند. تمام اين رويدادها با سرعت عجيبي رخ مي نمايد. دکتر هدلي کنتريل براي تعيين سرعت انتشار شايعه، يک رشته آزمايش ها داشت. در يکي از آن ها به شش تن از دانشجويان محرمانه گفت که دوک و دوشس و يندزور به مجلس آينده رقص دانشگاه مي آيند. پژوهشي که يک هفته بعد از آن انجام يافت، نشان داد که دست کم 2000 نفر از دانشجويان از اين داستان ساختگي باخبر شده اند. مقامات رسمي شهر به دانشگاه تلفن کرده بودند که چرا اين خبر به آنان داده نشده است و نمايندگان مطبوعات پياپي زنگ مي زند که از جزييات قضيه بيش تر آگاه شوند. دکتر کنتريل مي گويد:
تازه اين شايعه لذت بخشي بوده، اگر شايعه، مايه آزردن کسي باشد از اين هم تندتر منتشر مي شود.

راه کارهاي رويا رويي با شايعه:
 

روي کار تمرکز کنيد، نه افراد. اصول و مباني را قبل از شخصيت ها قرار دهيد. براي اعتماد کردن به همکاران زن خود صرفا به اين دليل ساده که زن هستند، اشتياق فراوان نداشته باشيد. متاسفانه رقابت، يک تجربه وابسته به جنس نيست و زنان هم مانند مردان، زماني که منافع خودشان مطرح است، قادر به حمايت از ديگران نيستند.
به همين دليل، غيبت کردن و سخن چيني هرگز نبايد هيچ جايگاهي در فتار شغلي شما داشته باشد. در وهله اول، فردي که با او درباره اش غيبت مي کنيد، ممکن است روزي سرپرست شما شود. ديگر اين که غيبت هميشه به گوش غيبت شونده مي رسد و شايد اين فرد در آينده موقعيت برتري نسبت به شما بيايد.
مهمتر از همه، اين که شايعات اغلب بي اساس و غير منصفانه است. آن موضوعي که در قالب جذابي به شما گفته مي شود، امکان دارد اصلا نادرست و دروغ بزرگي باشد. پخش مطالب کذب از نظر اخلاقي، کاري ناشايست و واقعا شرم آور است. اگر کسي درباره شما بدگويي کند، آيا نمي توانيد از همکاران تان بخواهيد نسبت به شما وفادار بمانند و از پخش کردن آن حرف ها خودداري ورزند؟

در عمل:
 

کارن، يک متخصص پرکار و فعال در يک مرکز پزشکي بود. گروهي که او در آن تلاش مي ورزيد، همگي خانم بودند و وي با تمام آنها احساس دوستي و راحتي مي کرد. به سبب نوع مسووليتي که داشت، ناگزير بود در طول روز به بخش هاي مختلف بيمارستان مراجعه کند. در نتيجه، مقدار زيادي از وقتش در خارج از دفتر خودش سپري مي شد. يکي از همکاران کارن مدام خطا و قانون شکني وي را به رييس گروه گزارش مي داد. يکي از اين گزارش ها حاکي از اين بود که کارن در سراسر روز روي تخت هاي خالي بيمارستان چرت مي زند!
هيچ يک از آن ها حقيقت نداشت. متاسفانه رييس کانون به هيچ عنوان با اتهامات ناروايي که به او نسبت داده مي شد برخورد نکرد. و چون کارن از اين گزارش هاي جعلي آگاه نبود، فرصتي نيافت تا از خودش به دفاع برخيزد. وي پس از ترک آن بيمارستان و پيدا کردن يک موقعيت شغلي بهتر در بيمارستان ديگري مشغول به کار بود که موضوع را فهميد و به عمق مشکل پي برد. کارن به ياد گذشته مي افتد و فکر مي کند يکي از همکارانش سعي داشته شخصيت و موقعيت او را از بنيان تباه سازد، شديدا ناراحت و آزرده مي شود.
براي انديشيدن:
آيا تا کنون داستان خلاف واقعي راجع به خود شنيده ايد که اشاعه يابد؟ چه احساسي را در شما برانگيخته است؟
چنان چه کسي براي غيبت کردن نزد شما بيايد، به وي چه مي گوييد؟
اگر با شايعات قاطعانه برخورد نکنيد، در محل کارتان چه پيش مي آيد؟
بي مناسبت نيست که در اين جا دو بيتي از شاعر صاحب نام: کمال اسماعيل آورده شود:

شخصي بد ما به خلق مي گفت
ما چهره زغم نمي خراشيم

ما خوبآي او به خلق گوييم
تا هر دو دروغ گفته باشيم

سقراط در يونان باستان، به دليل خرد و شايستگي فراوانش مورد تمجيد بود، روزي فيلسوفي بزرگ که از آشنايان وي بود، هيجان زده نزدش آمد و گفت: سقراط، مي داني راجع به يکي از شاگردانت چه شنيده ام؟!
سقراط در پاسخ اظهار داشت: لحظه اي صبر کن پيش از اين که به من چيزي بگويي از تو مي خواهم آزمون کوچکي را نامش آزمون سه پرسش است، بگذراني.
مرد پرسيد: سه پرسش؟ سقراط گفت بله، درست است. قبل از اين که راجع به شاگردم با من صحبت کني، لحظه اي آن چه که قصد گفتنش را داري، امتحان بکنيم. اولين پرسش حقيقت است. کاملا مطمئني آن چه را که مي خواهي به من بگويي حقيقت دارد؟
مرد جواب داد: نه برعکس...
سقراط ادامه داد: پس مي خواهي خبري بد در مورد شاگردم که حتي راجع به حقيقت آن مطمئن هم نيستي، بگويي؟
مرد اندکي دستپاچه شد و شانه بالا انداخت.
سقراط ادامه داد و اما پرسش سوم سودمند بودن است. آن چه را که مي خواهي درباره شاگردم به من بگويي برايم سودمند است؟
مرد پاسخ داد: (نه واقعا...)
سقراط نتيجه گيري کرد. اگر مي خواهي به من چيزي را بگويي که نه حقيقت دارد و نه خوب و نه حتي سودمند است پس چرا اصلاً آن را به من مي گويي؟
مرد شکست خورده و شرمنده بود و سقراط از اين رو، فيلسوفي بزرگ و دانشمندي مورد احترام بود.
منابع:
سندرن، فردريک، بلاي شايعه سازي و غيبت
يادداشت هايي از برخي ماخذ معتبر فارسي و انگليسي زبان

پي نوشت ها :
 

1- آل پورت Allport
2- پستمن Postman
 

منبع:نشريه بهداشت روان، شماره 35.
ارسال نظر برای این مطلب

کد امنیتی رفرش
اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • نظرسنجی
    آیا شما وظیفه منتظر ظهور را میدانید.....؟
    آمار سایت
  • کل مطالب : 108
  • کل نظرات : 1
  • افراد آنلاین : 1
  • تعداد اعضا : 2
  • آی پی امروز : 10
  • آی پی دیروز : 5
  • بازدید امروز : 16
  • باردید دیروز : 7
  • گوگل امروز : 0
  • گوگل دیروز : 0
  • بازدید هفته : 109
  • بازدید ماه : 366
  • بازدید سال : 1,561
  • بازدید کلی : 18,572
  • کدهای اختصاصی
    تماس با ما Flash banner maker online

    Get Flash Code